- شاگرد زیرک تر از استاد
آمده است که مرد خیاطی کوزهای عسل در دکانش داشت. یک روز می خواست دنبال کاری رود، رو به شاگردش کرد و گفت: این کوزه پر از زهر است! مواظب باش...مبادا به آن دست زنی!
شاگرد که می دانست استادش دروغ می گوید، حرفی نزد و استادش رفت...
شاگرد هم فوری پیراهن یک مشتری را بر داشت و به دکان نانوایی رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام عسل را با آن دو نان داغ خورد و کف دکان دراز کشید !!!
استادخیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با حیرت از شاگردش پرسید: چراکف زمین خوابیده ای؟!
شاگرد ناله کنان پاسخ داد : تو که رفتی من سرگرم کار بودم، دزدی آمد و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم، از ترس تو، زهر توی کوزه را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از کتک خوردن و تنبیه آسوده شوم!!!
- میگویند؛ آدم وقتی حوصله اش سر میره اولین جایی که میری سر یخچاله! راسته؟ ما که هرچی رفتیم چیزی پیدا نکردیم...
- می پرسم؛ چرا؛ جعبه پیتزا مربع شکله، ولی توش دایره است وما هم آن را به صورت مثلث آن را میخوریم؟!
- جالبه دقت کردین که اگه بچه ها لیوان آب را بشکنن: ای دست و پا چلفتی ... اگه مامان بشکنه: قضا و بلا بود...
وای اگر بابا بشکنه: داد میزنه،این لیوان اینجا چیکار میکرد...!!
- جالبتر آنکه بدانید؛ انسان درختان را قطع می کند و با آن کاغذ می سازد و روی کاغذ می نویسد،" درختان را قطع نکنید"...
- از قدیم و ندیم گفتهاند که با کسی زندگی کن تا مجبور نباشی، یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی...
- یه ضرب المثل هست که میگه؛ خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو...-ولی چقدر سخته همرنگ جماعت شدن، وقتی جماعت خودش هزار رنگه...
- یکی می گفت: رواننژندها توی آسمان، قصرها میسازند. روانپریشها توی آنها زندگی میکنند. روانپزشکها میروند اجاره آنها را میگیرند.
- میدانید؛ مترسک عروسک زشتیه که از مزرعه مراقبت میکند. ولی نمیدانید؛ آدمی مترسک زیبایی است که جهان را ویران می کند
- بیا و مثل بادبادک باش! بادبادک با اینکه میدونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده. ولی بازم تو آسمون میرقصه و میخنده...